دردونه ی من ایلیادردونه ی من ایلیا، تا این لحظه: 8 سال و 9 ماه و 27 روز سن داره

عشق مامانش، دردونه ی باباش، فندوق کوچک جون

نامه ای برای پسرم... انتخاب اسم عزیز دلم...

1394/3/22 16:55
نویسنده : پانیذ
1,268 بازدید
اشتراک گذاری

وقتی زنی تغییر می کند،شفا می یابد و در جهتِ بهبود قدم برمیدارد صرفاً به خود کمک نمی کند در حقیقت چنین زنی همۀ اعضاء خانواده،همۀ عزیزان و اطرافیانِ خود را به طورِ ناخودآگاه بهرهمند خواهد کرد و یا لااقل پایه هایِ بهبود و رشدِ آنها را پی ریزی خواهد کرد.شاید عده ای از شما بگویید چه فرقی می کند؟ سلامت و یا رنجِ هر مرد و زنی بر همۀ انسانهایِ دیگر اثر دارد و به اصطلاح بنی آدم اعضاء یک پیکرند ، پس چه لزومی دارد که بر حال و هوا و شفایِ زنان بیش تر تاکید می کنید؟
مطالعات نشان داده است که سلامتِ عزیزانِ یک زن به طورِ مستقیم با سلامتِ خودِ زن ارتباط دارد خانم دکتر کریستین نور تراپ در کتابِ « جسمِ زن ، جانِ زن » تحلیلِی بسیار جالب و خواندنی بر این مهم ارائه داده است:
«فلسفه هایِ سنتی شرق دلالت بر این دارد که تعاملِ عمیقی میانِ انرژی زمین و جسمِ فیزیکی انسان و ارتباطی نزدیک میانِ انرژی زن و کششِ طبیعیِ زمین وجود دارد. طبقِ باورهایِ شرقی، بدنِ زن ها متفاوت از بدنِ مردان است،بدین ترتیب که انرژی زمین در بدن و درونِ زنان در گردش است.انرژی زنانه ،انرژی به درون ، کشاننده یا نیرویِ جاذبۀ زمین است.این انرژی زنانه مقاومت ناپذیر بوده و به قدری قوی است که در زندگی خانوادگی، اکثرِ افرادِ خانه تمایل دارند در اطرافِ فردی باشند که نیرویِ مرکز گرا در او از همه قویتر است_که معمولاً مادرِ خانواده است_ و نبودِ او در صورتِ غیبت کاملاً مشخص و محسوس است.بچه ها عادت دارند همیشه بدانند مادر کجاست و اگر مادر از خانه بیرون رود به شکل عجیبی متوجه می شوند و دائم می پرسند مادر کجاست؟!
می چیوکوشی مربی ماکروبیوتیک که اولین بار دربارۀ این انرژي صحبت کرد اشاره می کند که نیرویِ جاذبۀ زمین که از طریقِ پاها واردِ بدن می شود ، هم در زنان و هم در مردان وجود دارد، همان گونه که نیرویِ گریز از مرکز که از آسمان واردِ سر و بدن می شود ، هم در زنان و هم در مردان حضور دارد.اختلاف بر سرِ میزانِ انرژی موجود است.در زن ها ، به طورِ کلی، بیشتر نیرویِ مرکزگرا یا نیرویِ «جاذبۀ زمین» حضور دارد و در مردان نیرویِ گریز از مرکز یا نیرویِ جاذبۀ آسمان.شنیده ام که زنانِ « ناواهو» اکثراً دامن می پوشند،چون این عمل دسترسیِ بدن را به انرژی زمین از طریقِ چرخشی که دامن رویِ زمین، در ارتباط با بدن ایجاد می کند، افزایش می دهد.
نیرویِ مرکزگرا نیرویی زمینی است که هر کسی را که اطرافِ ما باشد، جذب می کند.چون زن ها معمولاً نقطۀ ثقلِ خانه بوده و مسئولیتِ روانی را به منظورِ تامینِ و حفظِ سلامتِ سایرِ افراد خانواده، بر عهده میگیرند.به همین دلیل است که وقتی زنی تغییری در جهتِ بهبود بر می دارد، تمامِ افرادِ خانه ( چه او بچه داشته باشد یا نداشته باشد) از این بهبودی بهره می برند.به جرات می توان گفت سلامتِ خانواده و جامعه به تنهایی بستگی به سالم شدن و سالم ماندنِ زن دارد.بخشی از رمزِ سلامت آفرینی، درکِ قدرتِ انرژی زن و آثارِ آن است».
حالا تصور کنید زنانِ زخمی ، زنانِ افسرده و زنان رنجور بدونِ اینکه بدانند و یا بخواهند ، چقدر می توانند برایِ خود و عزیزانشان منشاء درد باشند! اینجاست که باید از خود سئوال کنیم وضعیتِ سلامتِ روانِ زنانِ جامعۀ ما به چه سمت و سویی می رود؟ چقدر برایِ خوشحالی و سلامتِ جسم و جانِ زنان اهمیت قائل می شویم؟ چقدر برایِ این مهم هزینه می کنیم و مسئولیت می پذیریم؟تصور کنید در جوامعِ پدر سالار با حجمِ بالایِ بی اعتنایی و کم لطفی که در حق زنان شده است چقدر خودِ مردانِ آسیب دیده اند؟ 
به جرات می گویم در جامعه ای که زنان خوشحال و سلامت نیستند دیگر نمی توان تمایزی مابینِ مظلوم و ظالم قائل شد چرا که در چنین وضعیتی همه بازنده هستند.اما جایِ خوشحالی و امید و خرسندی آنجایی است که خودِ زنان مسئولیتِ رشدِ فردی خویش را بر دوش بگیرند و در جهتِ سلامتی جسم و جانشان و خوشحالیِ خود گام هایِ محکم و قوی بردارند ، این گام ها هر چقدر هم کوچک باشند می توانند دامنۀ نفوذِ بالایی داشته باشند.
قدرتِ سلامتِ هر زن آنچنان عظیم است که می توان ادعا کرد :
با یک گل بهار می شود!

کتاب جسم زن، جان زن. نوشته دکتر کریستین نورتراپ. ترجمه توران دخت تمدن، انتشارات نقش و نگار

..................

می بینی پسرم؟ این را برای تو نوشته ام. برای آینده ات. خب مسلماً که اگر دختر بودی اکنون برایت از شناخت مرد ها می گفتم. اما تو مرد کوچک من، روزی بزررگ خواهی شد. روزی می رسد که مجال بازیگوشی ها تمام می شود و وقت شناخت و رسیدن به فهم است. روزی می رسد که لزوم دانستن را احساس می کنی. موقعی که می بینی دیگر چشم بسته زندگی کردن و با اعتقادات دیگران سر کردن کافی ست. و یک نیاز عمیق برای تغییر در خودت احساس می کنی. دوست داری خودت یک مسیری را بروی و به یک اندیشه ای برسی که حاصل دسترنج خودت باشد. نه ارث نیاکانت. آن روز روزی ست که برای پیدا کردن خودت _خود حقیقی و انسانی ات_ گام برداشته ای و در کمال ناباوری باید به تو بگویم که پسرم زمانی خودت را پیدا می کنی که غیر خودت را نیز بشناسی و زمانی می توانی عاشق کسی غیر از خودت بشوی که خودت را شناخته باشی. این مرز باریک بین خودشیفته گی و عشق است. 
و در کنار تمام این ها باید معشوق زمینی ات را خوب بشناسی. باید زن را بفهمی. فکر کن که آیا می توانی یک روز را جای یک زن باشی؟!
تو در دنیا و در فرهنگی به دنیا می آیی که زنان ناشناخته و باکره به لحاظ معنایی باقی مانده اند. زنان سرزمین تو سال ها محکوم به درک نشدن بوده اند. محکوم به خدمت کردن. محکوم به نفهمیدن و با اعتقاد دیگران زندگی کردن. پس عجیب نیست اگر زنی در این دنیا  ناراحت باشد و همسرش یا مردی که عاشق اوست به جای آن که در صدد فهمیدن علت ناراحتی و ناخوشی او باشد در پی این باشد که چرا ناخوشی تو نمی گذارد منافع مرا تامین کنی؟!
اما تو همیشه در انقلاب باش پسرم. انقلاب یک چالش درونی ست که هر آن و لحظه ای می توانی به آن دچار شوی. هرگز در سامان و آرامش کاذب درونت باقی نمان. و هر آن در خودت انقلابی را بخواه که تو را یک قدم به جلو هدایت کند. چرا که هر انقلابی درون خود آرامشی حقیقی و اطمینانی از جنس ایمان و شناخت دارد. 
من مردمانی را می شناسم که همان طور که به دنیا می آیند ، همان طور هم از دنیا می روند. مردمانی که نمی خواهند بفهمند. نمی خواهند بدانند که دنیای آگاه شدن علی رغم این که درد دارد و آدمی را می شکافد چه قدر شیرین است. اما تو فرزند من هرگز تن به ذلت  "ندانستن ها"   نده...

 

خرداد ماه یک هزار و سیصد و نود و چهار خورشیدی
مادرت . پانیذ

....................

 

پسرم چند روز است که اسمت را انتخاب کرده ایم. و خب انتخاب این اسم بر می گردد به دو سال پیش. یک روز من و پدرت این اسم را شنیدیم و هر دو به هم نگاه کردیم و گفتیم اسم فرزندمان را به همین نام بگذاریم. حالا فرقی هم ندارد دختر باشد یا پسر. در هر صورت همین را بگذاریم. تا این که بعد تر ها تصمیم گرفتیم اگر دختری داشتیم اسمش را چیز دیگری بگذاریم. می خواستیم برای دخترمان نام معشوقه ی شعر های سیدعلی صالحی را بگذاریم. 
اما قبل از آن من این وبلاگ را به همان نام قبلی درست کرده بودم. خلاصه این که وقتی فهمیدیم تو عزیزم پسر هستی برایت دنبال نام های دیگری هم گشتیم. مثلا ایلیا را دوست داشتیم. یا آبا.  یا مثلا من نام رستا رو هم دوست داشتم. اما پدرت نه. تا این که در نهایت برای تو همان انتخاب اول مان، برگزیده شد. ما اسن تو را گذاشته ایم:

اوینار = Avinaar 
به معنای عاشق.
کسی که به غایت عاشقی می رسد. 
عشق آتشین و بزرگ. 

 

 

پسندها (2)

نظرات (3)

رومینا
22 خرداد 94 17:42
تبریک میگم اسم خیلی زیبا و با معنیی برای گل پسری انتخاب کردی اسم خیلی مهمه و اسم اوینار هم برازنده گل پسری هست
پانیذ
پاسخ
رومینای عزیزم متشکرم . بوس برای تو و رادوین
مامان الهام
23 خرداد 94 21:44
عزيزم متنت عالي بود لايك داره خيلي زياد اسم نيني هم مباركه نامدار باشه .....خاص و زيباست
پانیذ
پاسخ
ممنونتم عزیز دلم.
مامانی سارا و بابا جون رضا
31 خرداد 94 17:24
خیلی اسم قشنگیه.خوش نام باشه الهی
پانیذ
پاسخ
ممنون از شما